(( ویکـــــی کمیـــــک ))

(( ویکـــــی کمیـــــک ))

حس میکنم وقتش شده دوباره کرکره وبلاگ رو بدم بالا
(( ویکـــــی کمیـــــک ))

(( ویکـــــی کمیـــــک ))

حس میکنم وقتش شده دوباره کرکره وبلاگ رو بدم بالا

ترایگان کیست؟ روح خبیث (درخواستی

ترایگان (Trigon) یک شخصیت خیالی ابرشرور در کتاب‌های کمیک آمریکایی منتشر شده توسط دی‌سی کامیکس است. ترایگان روح خبیث شش چشم قرمز رنگی است که هدفش گسترش شر بر روی زمین از طریق دخترش ریون است. او یکی از قدرتمندترین موجودات در دنیای دی‌سی محسوب می‌شود که بسیاری از جهان‌ها را به بردگی خود گرفته است. در ادامه به فکت هایی از پیشینه و قدرت ترایگان در دنیای کمیک می پردازیم با ما همراه باشید.


اوریجین ترایگان:
سالها پیش که گروهی از انسان ها، زندگی بر روی زمین را رها کرده و در دنیایی دیگر، دنیای چند بعدی آذرات را تاسیس کردند. دست به مراسمی می زدند که در آن احساسات تاریک روح خود را از بدن خود بیرون می آورده و دور می انداختند. این انرژی شیطانی سالها در فضا شناور ماند تا سرانجام فرم فیزیکی خاصی گرفت که به تریگون معروف شد. تریگون به سرعت ذات خود را نشان داد و تنها در طول یک سال، کل سیاره آذرات را فتح کرد.

ترایگان نوزاد:
هنگامی که ترایگان به دنیا آمد به شکل یک نوزاد بود اما همین نوزاد کل گروه و مردمی که او را بوجود آورده بودند را نابود کرد. او در بدو تولد مادر خود را به قتل رساند و در سن شش سالگی توانست کل سیاره زادگاهش را بطور کامل از بین ببرد. روز به روز می گذشت و در پایان ترایگان آنچنان قدرتمند شد که به شکل امروزیش درآمد و فاتح جهان لقب گرفت و تهدیدی شد برای کل مولتیورس های دی سی.

فاتح جهان:
در همان دوران کودکی ترایگان به هزاران ابعاد و جهان های دیگر سفر می کرد و درصدد بود تا همه آنها را فتح کند. تریگان در سن سی سالگی موفق به فتح میلیون ها جهان شده یود که باعث شد تا به او لقب فاتح جهان و فرمانروای جنون بدهند. هدف اصلی ترایگان تسلط بر تمامی جهان ها در کل مولتیورس است.

آذرات:
آذرات یک قلمرو بین بعدی است که به عنوان زادگاه ترایگان شناخته می شود. سالها قبل زنی به نام آذر و گروهی از انسان ها، معبد بین بعدی آذرات را برای انجام اعمال نیک تاسیس کردند که سرانجام به خلق ترایگان منجر شد. تا مدت ها بنظر می رسید که ترایگان تمامی مردم و خدمتگزاران آذرات را به قتل رسانده است، اما بعد ها معلوم شد که تعدادی زنده مانده اند و عمر خود را برای مهربانی و پاکی در دنیا وقف کرده اند.

قدرت های ترایگان:
ترایگان روح خبیثی قدرتمند و نامیرا است که قادر به شلیک انرژی، دورآگاهی، دورجنبی، دگرپیکری، پرواز، قدرت و پایداری ابرانسانی، انحراف واقعیت، بکارگیری ماده و تغییر شکل مواد است. او همچنین استاد اجرای وهم و کنترل ذهن است و توانایی ایجاد توهم برای فریب دیگران، و کنترل صدها نفر به طور همزمان و حتی قدرتمندترین قهرمان‌ها را دارد. او می تواند با یک اشاره ماهیت سیارات را تغییر دهد و یا روح میلیون ها نفر را در آن واحد تخلیه کند. او می تواند کرمچاله هایی را به ابعاد دیگر باز کند و یا از همان ابعاد، لژیون شیطانی خود را وارد دنیای انسان ها کند. مهم تر از همه ترایگان چنیدن بار توانسته است تایتان های نوجوان و لیگ عدالت را به راحتی شکست دهد.

Staff Of Trigon:
ترایگان یک سلاح بسیار نادر و وحشتناک با خود حمل می کند. این سلاح به Staff Of Trigon یا سربازان تریگون مشهور است. این سلاح ابزار کشنده ای است که ترایگان برای رسیدن به اهداف خاصی و اثر گذاری بر روی افراد از آنها استفاده می کند. در طول سالها این سربازان از قدرت های متفاوتی برخوردار بودند و هیچ نویسنده ای حد قدرت و کارهایی که این سربازان می توانند انجام بدهند را شرح نداده است. برای مثال ترایگان از این سلاح استفاده کرد تا کاری کند که کید فلش بطور غیرقابل کنترل دور خودش بچرخد و در زمین گیر کند.

داستان فیلم جوکر (پارت۱)

داستان فیلم جوکر
داستان فیلم جوکر در سال ۱۹۸۱ جریان دارد، زمانی که آرتور فلک به همراه مادرش پنی در شهر گاتهام زندگی می‌کنند و آرتور به عنوان یک دلقک استخدامی مشغول به کار است. شهر در اثر بیکاری، جرم و جنایات و مشکلات اقتصادی در حال فروپاشی است و بسیاری از مردم به سبب این مشکلات فقیر شده‌اند.

آرتور از یک اختلال عصبی رنج می‌برد و این اختلال باعث شده تا او در زمان‌های نامناسب و بی‌جا بخندند. آرتور به خاطر همین موضوع به طور مرتب به یک مددکار خدمات اجتماعی مراجعه می‌کند و از او داروهایی را دریافت می‌کند. در مقطعی از داستان فیلم جوکر، آرتور پس از این که در کوچه‌ای توسط گروهی از بچه‌های خیابانی مورد ضرب و شتم قرار گرفت، همکار او یعنی رندال اسلحه‌ای را به منظور محافظت به او قرض داد. آرتور همچنین در مقطعی با همسایه آپارتمانی خود یعنی سوفی که مادری مجرد است دیدار کرد و او را به استندآپ کمدی خود دعوت کرد.

زمانی که آرتور در بیمارستانی مشغول اجرا و سرگرم کردن کودکان بود، اسلحه‌ی او از جیبش خارج شد و به زمین افتاد. آرتور به خاطر این نقض آشکار از کار خود اخراج شد. رندال به دروغ گفت که آرتور خودش اسلحه را خریده است. پس از آن آرتور برای بازگشت به خانه به مترو رفت اما او در یک واگن خلوت توسط سه تاجر مست که متعلق به شرکت وین بودند، مورد آزار و ضرب و شتم قرار گرفت. او برای دفاع از خود به دو نفر از آن‌ها شلیک کرد و نفر سوم را نیز در حین فرار مورد شلیک قرار داد. این قتل‌ها به طور ناخواسته یک جنبش اعتراض‌آمیز علیه ثروتمندان گاتهام را آغاز کرد، و معترضان بر اساس آن قاتل ناشناس ماسک‌های دلقک بر صورت خود گذاشتند. مدتی بعد آرتور متوجه شد که بودجه‌های مربوط به برنامه خدمات اجتماعی نیز کاهش یافته است و به این ترتیب او دیگر قادر به ملاقات با مددکار اجتماعی و دریافت داروهای خود نیست.

مدتی بعد سوفی در یکی از اجراهای استندآپ کمدی آرتور شرکت کرد، با این حال اجرای آرتور به خاطر خنده‌های غیر قابل کنترل او ضعیف بود و شوخی‌های او به خوبی ارائه نشد. موری فرانکلین، مجری محبوب تاک شو در یکی از برنامه‌های خود با نشان دادن کلیپ‌هایی از آرتور به تمسخر او پرداخت


وجود جوکر

باعث هراس خلافکاران دیگر شد. تا آن‌که جوکر به روی صحنه آمد. همانطور که در فیلم “شوالیه تاریکی (The Dark Night)” اثری از کارگردان بزرگ کریستوفر نولان، نشان داده شده است، تمام دلایل جوکر برای ادامه‌ی رفتارهای روان پریشانه اش، دلیلی نیست جز بتمن. حتی در سریال کارتونی بتمن، هنگامی که جوکر متوجه می‌شود که بتمن را شکست داده و او مرده است، دچار افسردگی می‌شود و این جمله را به زبان می‌آورد “بدون بتمن، هیچ جرم و جنایتی دیگر معنا ندارد.”

داستان‌های جوکر با بتمن گره خورده است

از آن‌جایی که شخصیت جوکر هیچگاه کاراکتر مستقلی نبوده و در کنار سایر قهرمان‌ها وجود او معنا پیدا کرده است، ساخت فیلمی صرفا با محوریت “جوکر” کار دشواری است. به همین خاطر دخالت دادن بتمن و یا بروس وین می‌تواند راه گشا باشد. داستان‌ها و فیلمنامه‌های زیادی وجود دارد که همگی لازم و ملزوم بودن بتمن و جوکر را نشان می‌دهند، مانند کشته شدن پدر و مادر بتمن به دست جوکر (در فیلم بتمن، ساخته‌ی تیم برتون) و یا عضویت جوکر در گروه تبهکارانی که قصد جان بروس وین را کرده‌اند (در فیلم سال صفر). پس اگر چه وجود جوکر در گاتهام تنها به دلیل حضور بتمن است، پس میتوان نتیجه گرفت که در داستان مستقل جوکر، به هر طریقی بتمن باید نقش داشته باشد. حتی نقشی کمرنگ و جزئی.

مقاله مرتبط : احتمال ساخت فیلم جدید جوکر توسط مارتین اسکورسیزی

در جهان جوکر همه چیز به بتمن ختم می‌شود

هدث لدجر، که به عقیده‌ی بسیاری از منتقدان توانست به بهترین وجه ممکن شخصیت جوکر را در فیلم شوالیه‌ی تاریکی ( The Dark Knight) بازی کند، در همین فیلم درمورد درگیریش با بتمن این جمله را گفت:” رابطه‌ی منوتو مثل وقتی است که یک نیروی غیرقابل کنترل به یک جسم ساکن برخورد کند”. یکی از علت‌های اصلی که این دو شخصیت این‌قدر به یکدیگر وابسته‌اند و بدون یکدیگر معنا ندارند، شاید حس عدالت طلبانه بتمن و نداشتن علاقه‌ی ذاتی به کشتن آدم بدها در مقابل حس جوکر نسبت به دنیاست که هیچ چیز در این جهان معنا و هدفی ندارد. داستان جدال میان جوکر و شخصیتی غیر قهرمان (همانند سرهنگ گوردون در شوالیه تاریکی)، داستان جذاب و دلپسندی نیست، چرا که این کاراکتر تنها به فکر نابودی و کشتن جوکر اوست. جوکر یک تهدید روانی است، نه تهدید فیزیکی.

دلیلی نیست که بتمن شخصیت اصلی فیلم باشد

هرگاه بحثی درباره ی بتمن و جوکر می‌شود، همگی به فکر آن هستند که این دو باید محور اصلی داستان باشند و داستان باید حول آن‌ها گردش کند. ولی برایان آزارلو در کتاب مصور “جوکر (۲۰۰۸)” این موضوع را به زیبایی برای همگان روشن ساخته است. داستان این کتاب این گونه پیش می‌رود که درباره‌ی درگیری‌های ذهنی جوکر و اهداف و خواسته هایش از مردم گاتهام است، در حالی که بتمن به صورت سایه‌ایی در پس داستان وجود دارد. جوکر مشغول ساختن امپراطوری خودش است که ناگهان با دشمن دیرینه خود، بتمن (کسی که کمترین حضور را در روایت داستان داشته ولی بیشترین تاثیر را بر روی نتیجه‌ی آن می‌گذارد)، روبرو می‌شود. خوب حال هدف از گفتن داستان این کتاب چه بود؟ هدف آن بود که گفته شود که لازم نیست داستان یا فیلمنامه، صحنه‌ی جدال و درگیری مرد خفاشی و دلقک باشد. ولی باید رابطه‌ی دیرینه این دو با یکدیگر را نشان داد.